غزل آینه

غزل  آینه
از حوالی فدک، پرواز جاری می شود
از گلوی آبها آواز جاری می شود
دختری امّ ابیها می شود، نزد پدر
از لبش شعر و شکر با ناز جاری می شود
همدم انفاس قدسی  پیمبر می شود
در دلش از قاف قرآن، راز  جاری می شود
ماه در نهج البلاغه؛ راه، روشن می شود
از همین یک نقطه، چشم انداز  جاری می شود
سوره ی کوثر به کوتاهی عمر اوست، لیک
مثنوی ها از همین ایجاز  جاری می شود
فاطمه بنت نبی، آیینه ی پیغمبر است
در دل از انوار او، اعجاز  جاری می شود

  • حسین عبدی گرگان
اسکرول به بالا