غزل آینه
غزل آینهاز حوالی فدک، پرواز جاری می شوداز گلوی آبها آواز جاری می شوددختری امّ ابیها می شود، نزد پدراز لبش شعر و شکر با ناز جاری می شودهمدم انفاس قدسی پیمبر می شوددر دلش از قاف قرآن، راز جاری می شودماه در نهج البلاغه؛ راه، روشن می شوداز همین یک نقطه، چشم انداز جاری …