چهره‌های حضرت محمد (ص) و شرق‌شناسی ادبی: بررسی گفتمان‌سازی غرب درباره‌ی اسلام

رویارویی جدی اسلام و مسیحیت پس از فتح آندلس در سال 92 هجری توسط مسلمانان آغاز ‌شد. این‌رویارویی مسیحیان را برانگیخت که به گفتمان‌سازی درباره‌ی اسلام و رسول مکرم آن (صلوات‌الله‌علیه) بپردازند. ازاین‌رو، افرادی نظیر پطرس آلفونسی و پطرس واجب‌التکریم در تلاش برای گفتمان‌سازی به اهانت به رسول اکرم (صلوات‌الله‌علیه) از طریق ایجاد تحریف در دین مکرم اسلام اقدام کردند. شکل‌گیریِ این گفتمان تحریف قاعدتاً با اهانت به محمد مصطفی (صلوات‌الله‌علیه) به‌عنوان پیغام‌آور اسلام آغاز شد. چنین گفتمانی در اعصار مختلف اندیشگی در غرب ادامه یافته است. ازآنجاکه این گفتمان‌سازی‌ها در شاخه‌ای از علوم انسانی با عنوان شرق‌شناسی ادبی قابل پیگیری هستند، نویسنده‌ی مقاله‌ی حاضر تلاش می‌کند به تبیین این گفتمان‌ها در سه قرون وسطی، مدرنیته‌ی آغازین و دوران رمانتیک بپردازد. درنهایت، این مقاله مشخص می‌کند که اگرچه شکل گفتمان‌های برساخته‌شده توسط غربیان درباره‌ی اسلام و رسول اکرم (صلوات‌الله‌علیه) متغییر است، اما ماهیت آنها از یک الگوی یکسان پیروی می‌کند.

جلال فرزانه دهکردی /استادیار زبان و ادبیات انگلیسی، بخش ‌زبان‌های خارجی دانشگاه امام صادق (ع)

کلمات کلیدی: تحریف، اسلام، محمد رسول‌الله (ص)، شرق‌شناسی ادبی، کژنمود

 

مقدمه

این حقیقت که حضرت محمد (صلوات‌الله‌علیه) به‌عنوان پیامبر اسلام، تأثیرگذارترین فرد در معرفی و ترویج دین مکرم اسلام بوده است، باعث شده که شخصیت و عملکرد ایشان همواره در سنت غربی- مسیحی مورد بررسی، معرفی و از همه مهم‌تر بازنمایی قرار گیرد. از همین روست که جان تولان در چهره‌های محمد [صلوات‌الله‌علیه] می‌نویسد: رسول مکرّم اسلام (صلوات‌الله‌علیه) «همیشه در مرکز گفتمان اروپاییان درباره‌ی اسلام وجود داشته است»[1]. این بازنمایی‌ها در دوران‌هایی از تاریخ غرب با حسن نیت صورت گرفته‌اند و طبیعتاً باعث خوشنودی معتقدان به اسلام شده‌اند، اما بدون شک در جاهایی نیز با خصومت همراه بوده و به بی‌احترامی و افترا به آن رسول مکرم (صلوات‌الله‌علیه) پرداخته‌اند. درواقع، چنانکه خود واژه‌ی بازنمایی  نشان می‌دهد، این بازنمایی‌ها، نمودهایی ثانویه از ایشان و نشانگر دانش کم یا کژاندیشی غربی‌ها نسبت به دین مکرم اسلام هستند. ازاین‌رو، در اکثر متون فرهنگی غرب این‌گونه از (کژ) نمودها  درباره‌ی اسلام و پیامبر عظیم‌الشأن آن (صلوات‌الله‌علیه) مشهود است.

از چشم‌اندازی کلی، چنانکه پرای معتقد است «دانش غربی، در شعر و نثر، درباره‌ی اسلام و مسلمانان را می‌توان در زمره‌ی گونه‌ای ادبی با عنوان «شرق‌شناسی ادبی»  جمع‌آوری و تفسیر کرد» [2]. این گونه‌ی ادبی ازنظر کیدوای بر «چگونگی به تصویر کشیده شدن شرق و شرقی‌ها در متون ادبی دلالت می‌کند» [3]. این ادبیات هنگامی که به بازنمود رسول مکرم اسلام (صلوات‌الله‌علیه) می‌رسد، مانند آنچه در کلیت آن وجود دارد، از گونه‌ای اندیشه پیروی می‌کند که زندگی و رسالت آن حضرت را، خواسته یا ناخواسته، تحریف می‌کند. به‌همین‌دلیل، ازنظر مثیو دیماک در افسانه‌پردازی‌هایی درباره‌ی محمد پیامبر [صلوات‌الله‌علیه] آنچه درباره‌ی رسول اکرم (صلوات‌الله‌علیه) در متون غربی مشاهده می‌شود، درواقع، «کژنمودی در زندگی‌نامۀ»  ایشان است، «کژنمودی که تاریخ آن باید از ابتدا بررسی و تحلیل شود» [4]. درواقع، همین کژنمودهاست که به اسلام‌هراسی می‌انجامد.

بیهوده نیست که کویین «ازیک‌سو، دانش کم غربی‌ها درباره‌ی تاریخ عقاید و سیاست‌ورزی در اسلام و از‌سوی‌دیگر، تصاویر به شدت منفی که سیاست‌گذاران، رهبران مذهبی و پیرو آن عموم مردم غرب درباره‌ی اسلام برساخته‌اند را عامل و ریشه‌ی اصلی» گونه‌های مختلف اسلام‌ستیزی می‌داند [5]. درواقع، در تاریخ غرب تصویر رسول اکرم (صلوات‌الله‌علیه) در ادبیات نخستین، در طول دوران اصلاح مذهبی، در صحنه‌ی تأتر الیزابتی، به تعبیر کلی در همه‌ی دوران‌های فرهنگی، حتی در فرهنگ و متون مذهبی عوام‌پسند غربی، برساخته و تحریف شده است. این برساخته‌ها در تصویرهای تولیدشده در همه‌ی دوران‌های اروپا مشاهده می‌شود. تصویرپردازی از رسول اکرم (صلوات‌الله‌علیه) چنان ریشه‌دار است که آن را برای نمونه در تصویری در کتابی از وینکین دِوُرد  که در سال 1515 میلادی در انگلستان تولید شده، می‌توان مشاهده کرد. این تصویرسازی‌ها همواره در همه‌ی اعصار تاریخ اروپا «از قرون وسطی تا عصر روشنگری و دوران رمانتیک» و شوربختانه تا به امروز، برای مثال در کاریکاتورهای موهن از رسول مکرّم اسلام (صلوات‌الله‌علیه)، ادامه داشته است»[6].

این مقدمه نشان می‌دهد که رسول جلیل‌القدر اسلام (صلوات‌الله‌علیه) نه‌تنها همواره در مرکز گفتمان فرهنگی غربیان درباره‌ی اسلام بوده است، بلکه این گفتمان با اینکه پیوسته دچار تغییر و تحول شده و از یک الگوی کلی پیروی کرده است. الگویی که همیشه تصویری تحریف‌شده از رسول مکرم اسلام (صلوات‌الله‌علیه) ارائه کرده و روایت‌پردازی غرض‌ورزانه‌ای از زندگی پربرکت و شخصیت ایشان تولید کرده است. ازاین‌رو، هدف از این مقاله، تهیه‌ی گزارشی است از جلوه‌های برساخته شده از محمد مصطفی (صلوات‌الله‌علیه) در سه دوره‌ی اندیشگی تاریخ فلسفی-فرهنگی مغرب زمین. این سه دوره عبارت‌اند از: قرون وسطی، مدرنیته‌ی آغازین، و دوران رمانتیک. نویسنده‌ی این مقاله با بررسی این برساخته‌ها تلاش می‌کند تصویری را که همواره با جعل و نااگاهی همراه بوده است نشان دهد و ازاین‌گذر، این نکته را بنمایاند که حتی اگر غربیان به تمجید و تعریف از رسول اکرم (صلوات‌الله‌علیه) پرداخته‌اند، این تمجید و تکریم از روی ناآگاهی و از همه مهم‌تر برای گفتمان‌سازی در خدمت خودشان بوده است.

  1. قرون وسطی

فتح آندلس توسط مسلمانان در سال 714 میلادی (92 قمری) را می‌توان آغاز دورانی مهم از رویاروئی فرهنگی میان مسلمانان و مسیحیان دانست. در جریان این فتوحات بود که معتقدان مسیحی قرون وسطی نیازی شدید احساس کردند که در برابر گسترش فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی در مغرب زمین واکنش نشان دهند. مسیحیان قرون وسطی، به‌خصوص از سده‌ی هفتم تا دوازدهم میلادی، با پیش‌زمینه‌ای مشخص، یعنی اسلام به‌عنوان تحریفی در مسیحیت، با آن برخورد کردند. چنانکه تولان می‌نویسد: «برای اکثر این نویسندگان، از یوحنای دمشقی  در قرن هشتم تا پاول آلبر  در قرن نهم میلادی، اسلام گونه‌ای از تحریف در مسیحیت بود»[7]. چنین اندیشه‌ای را شارحان بعدی مسیحیت در قرون بعدی ادامه دادند و سعی کردند از همین چشم‌انداز، یعنی اسلام به مثابه‌ی بدعتی در مسیحیت بنگرند و از این زاویه به دفاع از دین خود در برابر گسترش اسلام بپردازند. در این میان گیبِرت نوژنتی (1124-1055 م)، راهب، عالم الاهیات مسیحی و وقایع‌نگار لاتینِ نخستین جنگ صلیبی، به جستجو در نوشته‌های آباء کلیسا پرداخت، بلکه بتواند با روشی الاهیاتی به انکار اسلام و رسول مکرم آن (صلوات‌الله‌علیه) بپردازد. بااین‌حال، گیبرت مطلبی بر ضد اسلام در این نوشته‌ها نیافت و درنهایت به واگویه کردن مطالبی پرداخت که عوام، طبیعتاً مسیحیان درگیر در جنگ‌های صلیبی، درباره‌ی اسلام و حضرت محمد (صلوات‌الله‌علیه) می‌گفتند. او درنهایت، «در سال 1109 بر کمبود اطلاعات موثق و مستدل برای انکار اسلام اذعان کرد»[7].

بااین‌حال، یک سال بعد پطرس آلفونسی  ادعا کرد که «بر اساس دانش خود از زبان عربی و آشناییش با مباحث عربی که بر ضد دین مکرم اسلام نوشته شده‌اند، می‌تواند به انکار و رویارویی با آن بپردازد»[7]. آلفونسی در زمان زمامداری امویان در شهر وسکا ، در شمال شرقی اسپانیا، زندگی می‌کرد. او در رساله‌ای با عنوان مکالمه‌هایی علیه یهودیان  نه‌تنها به انکار دین یهود پرداخت، بلکه بخشی از رساله‌ی خود را به ستیز و جدل درباره‌ی اسلام و رسول مکرم آن (صلوات‌الله‌علیه) اختصاص داد. ازنظر رِسنیک مترجم انگلیسی مکالمه‌ها این بخش از رساله هرچند پر از اشتباه و کینه‌ورزی است، «برای انتقال بعضی اطلاعات موثق‌تر درباره‌ی اسلام [البته] بیش از آنچه پیش از این وجود داشته، در تاریخ غرب مؤثر بوده است»[8]. درواقع، مسیحیان قرون وسطی مطالبی درباره‌ی رسول اکرم (صلوات‌الله‌علیه) و اسلام شنیده بودند و با قبیله‌های عرب، یا همان ساراسن‌ها ، که در قرون اخیر امپراتوری بیزانس را تهدید کرده بودند، آشنایی داشتند. بااین‌حال، «دانش آنها درباره‌ی اسلام و اندیشه‌های آن به شکل فاجعه‌باری، ناچیز بوده است»[8].

در این میان، مکالمه‌های آلفونسی «تنها منبع مهم آگاهی درباره‌ی اسلام» در دوران جنگ‌های صلیبی و قرون وسطای میانه بوده است [9]. آلفونسی در رساله‌ی خود رسول اسلام (صلوات‌الله‌علیه) را فردی معرفی می‌کند که «ابتدا بت‌پرست بوده و از طریق همکاری و سپس ازدواج با حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیها) به ثروتی هنگفت دست می‌یابد؛ او سپس به امید سلطه بر قبیله‌ی خود تصمیم می‌گیرد که تظاهر به اسلام کند»[7]. نکته‌ی مهم اینجاست که آلفونسی پس از نوشتن مکالمه‌ها در شمال شرقی اسپانیا ابتدا به انگلستان و سپس به فرانسه می‌کوچد. در این مرحله، مکالمه‌های او میان راهبان صومعه‌ها که علاقه‌مند به تفسیرهای  عهد عتیق، یهودیت و اسلام بودند، اشاعه می‌یابد. به گفته‌ی تولان «وجود شصت و سه نسخه از مکالمه‌ها در این قرون، نشان از عمومیت آن است»[7].

از میان افرادی که نوشته‌های آلفونسی را خواند و از آنها تأثیر پذیرفت شاید مهم‌ترین فرد پطرس واجب‌التکریم، راهب دیر کلانی،  باشد. او از نوشته‌های آلفونسی در جدل‌نامه‌های ضدیهودی و ضداسلامی خود استفاده کرد و در سال‌های 1142 و 1143 میلادی، پس از سفر به اسپانیا، شرایط ترجمه‌ی قرآن کریم را از عربی به لاتین فراهم نمود. سخنان پطرس واجب‌التکریم درباره‌ی خاتم پیامبران (صلوات‌الله‌علیه) واگویه‌ی همان سخنان پطرس آلفونسی درباره‌ی آن حضرت است. او رسول عظیم‌الشأن اسلام (صلوات‌الله‌علیه) را مردی ناآموخته و فقیر معرفی کرد که ثروت خود را از طریق خونریزی، زدن کاروان‌ها و دسیسه‌چینی به دست آورده بود. طبق جعلیات پطرس واجب‌التکریم، رسول مکرّم اسلام (صلوات‌الله‌علیه) پس از آن «برای رسیدن به خواسته‌های خود، ادعای پیامبری کرد و قدرت یک پادشاه را به دست آورد» و سرانجام «باهمکاری چندین یهودی ملحد، مسلکی بدعت‌آمیز را جعل نمود»[7]. در اظهارنظری ناتاریخی و کاملاً خصومت‌آمیز، پطرس واجب‌التکریم سعی می‌کند رسول مکرّم اسلام (صلوات‌الله‌علیه) را مرتبط با نیکولاس، یکی از هشت شمّاس  اولیه، بدعت‌گذار اصلی و سردسته‌ی رافضی‌ها در مسیحیت معرفی کند. او، درواقع، اعتقاد دارد که «با این آشکارسازی حقیقت، قدمی در راه آگاهانیدن مسیحیان برداشته است»[10]. او همچنین قرآن کریم را دست‌ساز رسول اکرم (صلوات‌الله‌علیه) و درهم‌بافته‌شده از القائات یهودیان پیرامون آن حضرت (صلوات‌الله‌علیه) معرفی می‌کند و بدتر اینکه با نظراتی کاملاً غیرتاریخی این شکل از تئوری توطئه را ترویج می‌دهد که رسول اکرم (صلوات‌الله‌علیه) ازاین‌رو آیین یهود و مسیح را به رسمیت شناخت که خدعه‌ای در کارش بود تا به این وسیله هم این دو دین را بپذیرد و هم آنها را انکار کند.

آنچه درباره‌ی این گزارش‌ها و نوشته‌ها اهمیت دارد این است که این متونِ پایه در تکثیر و ترویج برداشت‌های اشتباه و غرض‌ورزانه نسبت به خاتم پیامبران (صلوات‌الله‌علیه) و دین مکرم اسلام تأثیری به‌سزا داشته‌اند؛ چنانکه ازنظر کیدوای این‌روش‌های «تحریف واقعیت، جعل گزارش‌های ناسزاگویانه، داستان‌های افتراآمیز و تفسیرهای کژ و کوژ با هدف بی‌مقدار و بی‌فضیلت کردن رسول اکرم (صلوات‌الله‌علیه) صورت گرفته است»[11]. ازاین‌رو، کیدوای معتقد است میراث قرون وسطی در ایجاد بسیاری از کژفهمی‌ها و دشمنی‌ها درباره‌ی تصویر رسول اکرم (صلوات‌الله‌علیه) بسیار تأثیرگذار بوده است. این تصویرسازی‌ها در اکثر مواقع، آکنده از ناراستی‌های تاریخی، کلیشه‌های شرم‌آور و داستان‌سرایی‌های خصمانه هستند.

  1. مدرنیته‌ی آغازین

تغییراتی که در اندیشه‌ی انسان غربی با ظهور اومانیزم در قرون پانزده و شانزده میلادی در اروپا و با پیدایش رنسانس شروع شد، عاملی برای تعریف «من» جدید در هویت انسان غربی بود[12]. درواقع، در این دوران روش‌های جدید دیوان‌سالاری، سررشته‌داری، حکمرانی، نظم‌دهی به اجتماع و فلسفه‌ی جدید، همگی آرمان آن انسان تازه‌مدرن بودند که عاملیت خود را از طریق عملکری نظام‌مند و روش‌مند از نو برمی‌ساخت. ازاین‌رو، چهره‌ای که دکارت از «سوژه‌ی نادَرگیر»  ارائه می‌دهد، نشان‌گر عاملیتی  است که خودش گرایشی جدید را در روش اندیشگی غرب بیان می‌کند؛ «عاملیتی که موضعی ابزاری نسبت به دارایی‌ها، انگیزه‌ها، تمایلات، غرایز، احساسات و اندیشه‌ی خود می‌گیرد و سعی می‌کند با این نگاه ابزاری و عقلانیت‌محور به اهداف مطلوبش برسد»[13]. ازنظر هال، عصر شکل‌گیری این «من» جدید را باید ورای اصطلاحاتی نظیر رنسانس، دوران الیزابتی، روشنگری قرن هفده و هجده، تفسیر کرد. این دوران را باید عصر شکل‌گیری هویت مدرن دانست و با اصطلاح «مدرنیته‌ی آغازین»  از آن یاد کرد؛ عصری که آغاز شکل‌گیری هویت انسان معاصر غربی است.

قاعدتاً، این «منِ» پرسش‌گرِ دکارتی که از سوژه‌ی خود فاصله می‌گرفت تا هرآنچه را که در دسترسش بود مطالعه و کنکاش کند، به اسلام و پیامبر جلیل‌القدر آن (صلوات‌الله‌علیه) نیز از همین چشم‌انداز می‌نگریست. به‌همین‌دلیل، دوران مدرنیته‌ی آغازین تاریخی در اروپاست که مطالعه‌ی دانشگاهی اسلام به وسیله‌ی مطالعه‌ی زبان عربی در رم، آکسفورد، پاریس و کمبریج، در اوایل قرن هفدهم، شکل گرفت. در سال‌های 1632 و 1636 میلادی، کرسی‌های زبان عربی، به ترتیب، در دانشگاه‌های کمبریج و آکسفورد تأسیس شدند. در سال 1649 نیز ترجمه‌ای نه‌چندان پذیرفتنی از قرآن از فرانسه به انگلیسی صورت گرفت. بااین‌حال، پژوهشگران این مطالعات در حوزه‌ی زبان عربی، اسلام و پیامبر مکرم آن (صلوات‌الله‌علیه) با اینکه ادعای پژوهش دانشگاهی و وثوق داشتند، نتوانستند و نخواستند از کژاندیشی و ناآگاهی درباره‌ی اسلام فاصله بگیرند.

این نکته درباره‌ی نخستین ترجمه‌ی قرآن کریم از عربی به انگلیسی که توسط جورج سِیل انجام شد، کاملاً مشهود است. سِیل نگاهی دوگانه به رسول اسلام (صلوات‌الله‌علیه) دارد. او ازیک‌سو، آن حضرت را می‌ستاید و از سوی دیگر از تعصبات دینی خود فاصله نمی‌گیرد. او مانند شرق‌شناسان پیشین خود، آلفونسی و پطرس واجب‌التکریم، اسلام را «مذهبی جعلی»  معرفی می‌کند که توسط محمد پیامبر [صلوات‌الله‌علیه] بر اعراب شبه‌جزیره تحمیل شده بود»[14]. بااین‌حال، سیل بر خوبی‌ها، تقوا و بخشش رسول اکرم (صلوات‌الله‌علیه) تأکید می‌کند و او را «واعظی بزرگ به صبر، بخشش، نیکوکاری، قدردانی، احترام به والدین و از همه مهم‌تر پاس‌دارنده‌ی دائم پرستش الاهی» معرفی می‌کند[14]. سِیل در مقدمه‌ای که بر ترجمه‌ی خود از قرآن کریم می‌نویسد بر این ادعای عصر روشنگری مبنی بر فاصله گرفتن منطقی از سوژه‌ی خود برای شناخت آن، تأکید می‌کند و نشان می‌دهد که اندیشه‌ی او نیز، درنهایت، نمونه‌ای از طرز فکر انسان مدرن غربی باهمان ادعاهای سلطه‌گرانه بر سوژه‌ی خود است. سیل در این مقدمه تأکید می‌کند که باید از جدل‌های ضعیف دربارۀ، به گفته‌ی او، «محمدی‌ها»  پرهیز کرد: «ما باید با آنها با انسانیت برخورد کنیم و بر ضد آنها با استدلال‌های شایسته و متقاعد کننده مباحثه نماییم»[14]. به‌این‌ترتیب، دین مبین اسلام در دوران مدرنیته‌ی آغازین اگرچه از شکل ضدمسیحیت فاصله گرفت و از رسول مکرم اسلام (صلوات‌الله‌علیه) «دست‌کم به‌عنوان انسانی با صفات شایسته‌ی فراوان یاد می‌شد»، این تصویر هنوز بر مفهوم بدعت و تحریف استوار بود»[15].

چنانکه تولان می‌نویسد در قرن هفدهم به دلیل گرایش به جنبش‌ اصلاح دینی، رسول اکرم (صلوات‌الله‌علیه) به‌عنوان یک الگوی اصلاح‌گر در مذهب دانسته می‌شد؛ «فردی که مذهبی جدید را پایه گذاشت، گونه‌ای از یکتاپرستیِ  پاکسازی‌شده که از عقاید غامض و تشریفات کفرآلود رها شده بود»[1]. مهم‌تر اینکه ازنظر این اصلاح‌گران مسیحیت رسول اکرم (صلوات‌الله‌علیه) «امتیازهای دین‌فروشان را ملغی کرد و از نو پیوندی مستقیم میان پروردگار و مؤمنان برقرار نمود»[1]. این گرایش‌ها، اما، فقط بخشی از جریان توجه به اسلام و پیامبر مکرم آن (صلوات‌الله‌علیه) بودند و «بدون شک، در بخشی از نحله‌های روشنگری ازجمله اندیشه‌ی ولتر، رسول اکرم (صلوات‌الله‌علیه) به‌عنوان تحریف‌کننده‌ی مسیحیت یادآوری می‌شد. درواقع، اگرچه ولتر بعدها نظر خود درباره‌ی رسول مکرم اسلام (صلوات‌الله‌علیه) را تعدیل کرد، درنهایت، این تعدیل نیز متأثر از مطالعه‌ی قرآن ترجمه‌شده توسط جورج سِیل و دیدگاه‌های او درباره‌ی اسلام بود. بازخوانیِ گفتمان اسلام از دیدگاه سِیل منجر شد که ولتر دست‌کم جایگاه مسیحیت و اروپا را در تاریخ جهان‌شمول خود فروکاهد و چنانکه تولان یادآوری می‌کند «این اولین تاریخ‌نگاری اروپایی بود که کمتر بر مبنای» تاریخ‌های اروپامحورِ «انجیلی و رومی متعیین شده بود»[1].

  1. دوران رمانتیک

برداشت متفکران قرن نوزدهم در مورد پیامبر اکرم (صلوات‌الله‌علیه) را تولان در یک فصل از کتاب خود با عنوان «قانون‌گذار، دولت‌مرد، قهرمان: پیامبر رمانتیک‌ها» خلاصه می‌کند. او با ذکر اینکه ازنظر ویکتور هوگو، ناپلئون بناپارت، فاتح مصر، بر کرانه‌ی رود نیل همچون یک محمد [صلوات‌الله‌علیه] غربی ظاهر شده است، این نکته را یادآوری می‌کند که رسول اکرم (صلوات‌الله‌علیه) برای هوگو بالاتر از همه‌چیز «یک سردار باهوش و رهبری با جذبه‌ی فوق‌العاده بوده است» [1]. بااین‌حال، شاید شگفتی‌آورترین فردی که درباره‌ی رسول اکرم (صلوات‌الله‌علیه) اندیشه‌های رضایت‌بخش، هرچند بهره‌ورانه و گاه اشتباه، مطرح کرده باشد، توماس کارلایل است. تمجید کارلایل از حضرت محمد (صلوات‌الله‌علیه) را باید عصاره‌ی این اندیشه‌ی او دانست که «تاریخ جهان‌شمول ، تاریخ آنچه که انسان در این جهان به دست آورده است، تاریخ انسان‌های بزرگ است» [16]. کارلایل در هشتم ماه می‌1840، سخنرانی سنت‌شکنانه‌ای درباره‌ی رسول اکرم (صلوات‌الله‌علیه) با عنوان «قهرمان به مثابه‌ی محمد پیامبر [صلوات‌الله‌علیه]: اسلام» ارائه داد. این سخنرانی به زودی جایگاه خود را در تاریخ به‌عنوان نمونه‌ی برداشت مثبت از اسلام و پیامبر عظیم‌الشأن آن پیدا کرد. کارلایل پیامبر اسلام (صلوات‌الله‌علیه) را «فردی خودانگیخته، با احساساتی عمیق و اراده‌ای استوار» معرفی می‌کند که «از ماهیتی بکر برخوردار است. مردی آکنده از آتش و نور، فردی بدوی و با تمام وجود ناآموخته  که رسالت زندگی‌اش در اعماق صحرا تعریف شده است» [16]. این گزارش کارلایل درباره‌ی رسول اکرم (صلوات‌الله‌علیه) خوانشی است متناسب با روح زمانه‌ی خود کارلایل. قهرمان رمانتیک در فرهنگ غربی. چنانکه سایمون ویلیامز بیان می‌کند قهرمان رمانتیک فردی است که «با احترام شدید و بدون عقلانیت‌زدگی و با احساسات پاک خود با طبیعت روبرو می‌شود و به جهان از چشم‌انداز ذهن‌گرایانه، فاعلانه و شخصی می‌نگرد» [17]. توجه به توضیحات کارلایل درباره‌ی رسول مکرم اسلام (صلوات‌الله‌علیه)، مشخص می‌شود که این صفات ذکر شده با مشخصات قهرمان رمانتیک هم‌خوانی دارد. نگاهی به کلیت این صفات و توصیفات بیانگر آن است که کارلایل، ازیک‌سو، آن حضرت را با ارزش‌های قهرمان‌پرورانه‌ی دوران رمانتیک تطبیق داده و از‌سوی‌دیگر، او را فردی بدوی، امی و خودانگیخته، بهتر است بگوییم خودآموخته، معرفی می‌کند؛ فردی که درنهایت با سنجه‌ی یک مسیحی سفیدپوست و فرهیخته، ارزش‌گذاری می‌شود. قهرمانِ برساخته‌ی کارلایل گویی همچون پرومته ، در سنت رمانتیک‌ها، البته با کمی جرح و تعدیل، همان آورنده‌ی آتش و انسانی مبارز است؛ قهرمانی که در جنبش رمانتیسم «نمادی از مبارزه برای آزادی و بر ضد هرگونه سلطه دانسته می‌شد و نه‌تنها در پی آزادی فردی، بلکه به دنبال برادری میان انسان‌ها بود» [18]. این ن.ع نگاه چندان هم دور از ذهن نیست، چراکه کارلایل شیفته‌ی گوته بود و پیوسته با او نامه‌نگاری می‌کرد. ازاین‌رو، بسیار محتمل است که کارلایل متأثر از فاوست گوته، که قهرمانی پرومته‌ای است، به خاتم پیامبران (صلوات‌الله‌علیه) نگریسته باشد؛ قهرمانی که خودش را از زنجیرهای سنت غربی-مسیحی، که رمانتیک‌ها با آن مخالف بودند، آزاد کرده و پیغامی نو آورده است.

واضح است که این، اگر بتوان گفت تمجیدها، پسِ پشت خود آکنده از بازنمایی‌های شرق‌شناسانه هستند. اندیشه‌ی شرق‌شناسانه‌ی کارلایل زمانی از پرده بیرون می‌افتد که او درنهایت، اسلام را «شکلی التقاطی از مسیحیت» تعریف می‌کند و روح آن را برگرفته از روح مسیحیت می‌داند[16]. گویی کارلایل نیز همچون اسلاف غربی و مسیحیِ خود، پطرس آلفونسی و پطرس واجب‌التکریم، ناگزیر بوده اسلام را بدعتی در مسیحیت و دینی برگرفته از آن معرفی نماید.

  1. نتیجه‌گیری

گفتمان‌سازی غربی‌ها درباره‌ی اسلام و پیامبر مکرم آن (صلوات‌الله‌علیه) پس از فتح آندلس به وسیله‌ی مسلمانان به‌صورت جدی آغاز می‌شود. این‌گونه گفتمان‌سازی‌ها که مصادف با قرون وسطی در غرب است تا اعصار بعد از آن و حتی تا به امروز نیز ادامه داشته است. گفتمان‌سازی درباره‌ی اسلام و پیامبر مکرم آن (صلوات‌الله‌علیه) بر مبنای دیدگاه‌های همان عصر شکل گرفته است و تلاش شده است تصویری مناسب با مبانی گفتمانی همان عصر برای رسول اکرم (صلوات‌الله‌علیه) برساخته شود. بااین‌حال، این گفتمان‌ها همواره از یک الگوی ثابت نیز تبعیت می‌کرده است. چنانکه آن حضرت را همواره به ایجاد تحریف در دین مسیحیت و یهودیت و گسترش دین مبین اسلام با ابزار جنگ و خون‌ریزی مورد بدگویی قرار داده است. این تحریف‌ها را می‌توان برای سه دوره‌ی قرون وسطی، مدرنیته‌ی آغازین و عصر رمانتیک این‌گونه مطرح کرد:

به دلیل کمبود دانش تاریخی و به علت عدم شکل‌گیری علوم انسانی در قرون وسطی داستان‌ها و افسانه‌هایی درباره‌ی این رسول مکرم (صلوات‌الله‌علیه) ساحته می‌شود و دین اسلام را به‌عنوان انحرافی در دین مسیحیت و بر گرفته از یهودیت معرفی می‌نمایند.

در دوران مدرنیته‌ی آغازین به دلیل آغاز سلطه‌ی گفتمان‌های مربوط به علوم انسانی که مبتنی بر تفکر سوژه‌محور است، اسلام درنهایت به ابژه‌ای تبدیل می‌شود که باید به تحریف‌های ایجادشده توسط آن شناخت پیدا کرد.

در عصر رمانتیک و با ظهور الگوی قهرمان پرومته‌ای به‌عنوان یک کنش‌گر آزادی‌طلب چهره‌ی رسول اکرم (صلوات‌الله‌علیه) نیز بر مبنای همین گفتمان تعریف می‌شود. این درحالی‌ست که درنهایت، حتی کارلایل، ستایش‌گر رسول اکرم (صلوات‌الله‌علیه) نیز او را به وجود‌آورنده‌ی بدعت در مسیحیت و اسلام را حاصل این بدعت می‌داند.

مراجع

Tolan, John V. (2019) Faces of Muhammad [PBUH]: Western Perceptions of the Prophet of Islam [PBUH] from the Middle Ages to Today. Princeton: Princeton University Press.

Parray, Tauseef Ahmad (2020) “Prophet Muhammad (PBUH) and the West: A Review Essay”, Aligarh Journal of Quranic Studies, Vol 3, No 1.

Kidwai, Abdur-Raheem. (2010) Literary Orientalism: A Companion. New Delhi: Viva Books.

Dimmock, Matthew (2013) Mythologies of the Prophet Muhammad [PBUH] in Early Modern English Culture. Cambridge: Cambridge University Press.

Quinn, Fredrick (2008) The Sum of All Heresies: The Image of Islam in Western Thought. Oxford: Oxford University Press.

Saviello, Alberto (2013) “Muhammad’s [PBUH] Multiple Faces: Printed Images of the Prophet [PBUH] in Western Europe”, Constructing the Image of Muhammad [PBUH] in Europe. Ed. A. Shalem. Berlin: De Gruyter.

Tolan, John. V. (2002) Saracens: Islam in the Medieval European Imagination. New York: Columbia University Press.

Resnick, Irven M. (2006) Introduction to Petrus Alfonsi’s Dialogues Against the Jews. Washington: The Catholic University of America Press.

Kedar, Benjamin Z. (1984) Crusade and Mission: European Approaches toward the Muslims. Princeton: Princeton University Press.

Kritzeck, James (1964) Peter the Venerable and Islam. Princeton: Princeton University Press.

Kidwai, Abdur-Raheem. (2018) Images of the Prophet Muhammad [PBUH] in English Literature. New York: Peter Lang Publishing Inc.

Hall, Donald H. (2004) Subjectivity. New York: Routledge.

Taylor, Charles (1989) Sources of the Self: The Making of the Modern Identity. Cambridge: Harvard University Press.

Sale, George (1784) Introduction to Koran, commonly called the Alcoran of Mohammed [PBUH]. London: J. Wilcox. pp: iii-ix.

Smith, B. P. (1939) “Islam in English Literature”, Eds. S. B. Bushrui and Anahid Melikian. New York: Caravan Books. pp: 68–70.

Carlyle, Thomas (2001) On Heroes, Hero-Worship and the Heroic in History. London: Elecbooks.

Williams, Simon (2004) Wagner and the Romantic Hero. Cambridge: Cambridge University Press.

Thorslev. Peter L. Jr (1962) The Byronic Hero: Types and Prototypes. Minneapolis: University of Minnesota Press.

اسکرول به بالا